هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپرر ۲۳

  

Song : Chaos

Album : Controlling Crowds

   Artist : Archive

Year : 2009 

Singer: Rosko John, Maria Q, Dave Pen

 Genre : Electronic Progressive/Experimental Rock | Alternative Rock

 

همه ی زیبایی مسخ کننده ی این آهنگ تقدیم به شیدرخ عزیزم که درک زیبایی و لذت و رهایی با او برایم شکل گرفت. دیروز داشتم فکر می کردم زیباترین و شایسته ترین جانشین تو برایم چیزی جز موسیقی نبود ! خلاء حضورت رو تنها با موسیقی تونستم جایگزین کنم ... بی ریا و بی دریغ .. گسترده و بی مرز .. هر بار انگار ناشناخته و غیر قابل پیش بینی .. بس که حضورت گسترده و به کمال، زیبا و هارمونیک بود برام که هر توهم و شبهه ی احتمالی گذار از تو به زودی به خنده ی تمسخر نشست!  

ذوق شنیدن و کشف کردن یک قطعه موسیقی زیبا تا همیشه برام یک هیجان و لذت بی رقیب می مونه !  

راستی یادت باشه قضاوت در مورد آدمها رو تا گذار از چند مرحله و آزمون و تجربه و نیز سنجش کیفیت عمل به عقایدشون عقب بندازی ! 

 

Chaos

 Archive - Controlling Crowds [2009] 

 Archive  

چند تا آهنگ خیلی خوب دیگه هم داره این آلبوم جدید آرکایو که به زودی معرفی می کنم .. قبلاً فکر کنم چند تا کار ازش معرفی کرده بودم .. پس میریم در چند هایپرر بعدی روی آرکایو و لذت های من! هر چند که هنوزه که هنوزه محو قدرت و زیبایی بی پایان کارهای این استیون ویلسون هستم و عرض ارادت نکردیم هنوز ! ندیدنش به جرأت از دست دادن یکی از ناب ترین و نایاب ترین لذت های زندگیه و دیدن و درک کردنش اثبات این حرف که آنچه مصرف می شود موسیقی نیست .. موسیقی از پروسه و پیچ و خمهای تفکر و تعقل و شناخت می گذرد ... موسیقی رهایی ست !  

************************ 

پی نوشت : 

بد نبود از شرایط تور روز جمعه می گفتم و سلیقه و عادات رایج اکثریت مردم جامعه مون و به خصوص جوانها و تأسف و تهوع مکرری که از دیدن علایق و سلیقه های هنری شون بهم دست داد ! بله فاجعه ای به نام ساسی مانکن و ... که مطمئنم اکثریت شما خواننده ی اندک این وبلاگ اگر در حین خواندن، هم داستان من باشید در خلوت و مهمانی ها یکی از زیباترین هنرهای وجودی تون (رقص) رو به دست این مثلاً موسیقی و اون کلام .... می سپرید! بهتره ادامه ندم که این وبلاگ جای این بحث نیست و در رفتن چند تا فحش کاف دار آب دار اساسی دور از ذهن نیست ! ولی آنچه در اون روز برام جالب بود فاصله ی کیفی شدید نوع تفریح و رفتار من و آرمان بود با هر کسی که اون روز می دیدیم ! نوع برخورد و مثلاً تفریح کردن و لذت بردن شون از طبیعت و جاده و طلوع و غروب و روستا و رودخانه و ... موضوعی ست که قبلاً به طرق دیگر مورد توجهم بود و جا داره در وبلاگ خوب که نگاه می کنی ... بهش بپردازم ! اگر یادم بمونه و حوصله کنم .. یک آموزش و دعوتیه که مدتهاست از اطرافیانم داشتم ! من برم که یک ساعته باز هم نوید پشت در کافی نت منتظره ! همینجا بازم شرمنده ام نوید جان !

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 3 خرداد 1388 ساعت 22:33

دروغگوی بزرگ

خایه داشته باش رک و صریح حرفت رو بزن .. از لحاظ تئوریک که قطعاْ مقابلم یه کفتار بیشتر نیستی و قطعاْ از بحث راه به جایی نمی بری ! حالا حسادت یا حماقت ، هر کدوم که تو رو تشویق به این بزدلی منسوخ کرده بگو تا طوری توجیهت کنم که به درد زندگی آینده ت هم شاید بخوره ! من هیچ وقت ترسی از عملکرد و نحوه ی زندگیم نداشتم و ندارم ! از هر آنچه آزادانه و بی اخلاق و بی مرز و هنجار گریز انتخاب کردم و گزیدم بر خلاف همه تونستم دفاع کنم ! و می تونم ! اونقدر زورم می رسه که برای لاشخورهایی مثل شما با این اخلاق و این رفتار شمشیر رو از رو ببندم ! اونم جلوی چشم همه !

شیدرخ 4 خرداد 1388 ساعت 11:49

اول ازت تشکر میکنم سیاوشم به خاطر زیبایی احساسیی که همیشه بهم دادی و میدی و به خاطر آهنگ زیبایی که مثل همیشه دیوانم کرد شنیدنش با تو، و با حضور همیشه زیبایی آفرینت هر چند تنها صدا...!! تا همیشه برام بهترین و زیباترین و بی رغیب ترینی...
در رابطه با اون نوشته هم نمی دونم کیه و چرا؟ اما میگم هیچ کس صادق تر و بی پرده تر از سیاوش ندیدیم چه خوب چه بد در هر شرایط و هر روند ذهنی .. برای این نیز ازت ممنونم سیاوشم بزار هر تعبیری که میخواد بشه هیچ کس مهمتر از من و تو نیست خوشحالم که چون تویی رو دارم حتی اگر در حد یه رویا باقی بمونیم تا همیشه زیباترین رویایی، در اوج ...
قضاوتهای گذشته منو ببخش که همین دلیل اثبات صداقت تو و حماقت من بود .. شیدرخ امروز فکر دیگری داری ... یقین دارم که هرگز باز نمی گرده هیچ یک از اون افکار.. تا همیشه میپرستمت خدای عشق و آرامش من..

و دقیقاْ به همین دلیله که اون نظر رو می بینی عزیزم! این جماعت حقیر که زندگی شته وار انگلی شون مایه ی درد و بدبختی شونه کاری جز چنین پارازیت ها و مزاحمت ها ندارند !
برویم ای یار، ای یگانه ی من!

دست مرا بگیر

سخن من نه از درد ایشان بود، خود از دردی بود

که ایشانند!

اینان دردند و بود خود را

نیازمند جراحات به چرک اندر نشسته اند

و چنین است

که چون با زخم و فساد و سیاهی به جنگ برخیزی

کمر به جنگ استوارتر می بندند/.

(شاملو)

پیوند من و تو اگر می خواست با این حرفها بگسله و ضعیف شه که این همه مدت نمی موند ! منتظر و بی تاب دوباره دیدنتم هستی بخش من ...

[ بدون نام ] 10 خرداد 1388 ساعت 08:34

مرسی بی پایانم امیدوارم زودتر اون روز برسه که بی تابانه در انتظارم..

"چه بی تابانه میخواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری
چه بی تابانه تو را طلب میکنم..."

به امید دیداری که هیچ تصوری در موردش نمی تونم داشته باشم که لغتی برای توصیفش پیدا کنم!!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد