تمرین فارسی میخوام حل کنم . دوباره باید برم تمرینات فارسی رو ازش بگیرم ! با اینکه تهدید کرده !! دروازه ی آهنی ... تپش کف دست بر آهن سرد ! سکوت غروب کشاورز با صدای آشنای بله می شکنه ... منم ! ... تمرینهای کتاب فارسی میلرزه و انتظار، بالاترین بخش لذته . عجیب ترین حلقهشه ! تا اتفاق ، پر بهانه، میگردی ... عابر زیر نور چراغ برق سرش رو پایین انداخته و تند به سمت خونهش میره و من در چنین پایان مکرر ملال آوری چه لحظهی پر هیجان گناه آلودی رو خلق میکنم ! شلوار خواب سفید ... حس دیری منتظر خواستهی بیدار شدهی لذت ممنوع! زمان شکستن اخلاق مانع ، طی میشه و به همهی دفعات سرک میکشه ... اتاق و ضبط آیوا ... نوار خالی بهانه میخوام ... مادر منتظره سریعتر ! صداهاش تو گوشمه .. الان درک و حسش میکنم ولی خونه نیست ! کراکیه ! پرتاب میشه به بالا .. داستان ظهر و عصر رو تعریف میکنه و خم میشه ... مادر میاد و به اتاق در میره .. "ه" میاد و "م" داغه و گرمکن آبیه خاطره میشه ... با تلفن حرف میزنه و قول زود میده و حجم اغواگر دلهره رو نشون میده ! دیوانه میشه و تکرار میکنه ولی هنوز نیچه رو نشناخته ... اون ورزش میکنه ! به بقیه در ذهن تعمیم میده و این اواخر یک جا جمعشون میکنه و فانتزی هاش رو میسازه ! عرق و سیگارش رو نمی شناسه هنوز و چه بد فرصت می کشه! .. دوچرخه کرسی و راه پلهی تاریک و افسوس از مرزهای رد نشده ... داغ خشکی بر دست ... هر چه بود در باغ فندقهای دو هزار بود ... با این موسیقی و این حجم از تصاویر دارم تجزیه میشم ... سر، آغاز می کنه .. ممانعت وقتی تکرار رو میبینه جاش رو عوض میکنه و میره بالاتر و دستهاش با رمز اکراه تو رو به کمک می طلبن ! همش جنونه .. همش به امروزم پرتاب و باز تابانده شدن ! امروز چند باره! سعی کن بره ! ولی بلد نیستن ! اشتباه نکن هزینهی لذتشو بده ! رد شو از سدهای اولش و به سرچشمه ناب جسارت و گستاخی برس ! رسوایی، ترس بزدلانهی اخلاق گراهاست نه تو ! اینو حالیته؟!
۲۶ آذرماه ۸۷