هایپریک شیدرخی
یکی از فراموش نشدنی ترین هایپریک هام تجربه ی دیگری در طبقات گلستان بود ! توی راهروها می چرخیدیم و پله ها رو بالا می رفتیم و پاستیل می خوردیم و من در ویترین یک مغازه به طور اتفاقی شیدرخ رو در پوشش یکی از لباسهای یه مانکن دیدم که داشت برام طنازی می کرد ! خلاصه خنده ام گرفت و در ادامه به هر ویترینی که می رسیدم شیدرخ از ویترین قبلیه می پرید توی این یکی و بسته با اون چیزی که اون فروشگاه داشت یک ایده و حرکت جدید می زد و منو سورپرایز می کرد و بیشتر اوقات می خندوند ! الان که دارم می نویسم خودم از شدت ذوق به هیجان اومدم .. جالبش اینجا بود که توی بعضی ویترین ها با هم مشورت می کردیم و یه جاهایی می موندیم و کله مون رو با ادای میمونها می خاروندیم و شیدرخ لباشو بنا به عادت کج و آویزون می کرد ! یه جا هم کاری کرد که بی اختیار بلند بلند خندیدم و چند نفر اطرافم با تعجب نگام کردند و با شیدرخ توی ویترین دوتایی خجمالت ! کشیدیم و دستشو گرفتم در رفتیم ! یه جایی لباس مردونه می پوشید .. یه جایی با عینک ها .. یه جایی روی فرش ها چقدر بازی کردیم و غلت زدیم .. یه جایی روی تشک و پتو و بالش ها کلی خندیدیم و روی تشک ها بالا پایین می پریدیم و با بالش تو سر و کله ی همدیگه می زدیم و ویترین پر از پر بالش شده بود ! توی هر ویترینی یک ایده بود .. کفش و ساعت و لوازم خونه و کت و شلوار و لباس زیر و خوراکی ها و یه عالمه تصویر دیگه .. خییییلی خوب بود !
نون اضافه :
شیراز هم وارونه شد ! کار چشم شیشه ایمه !
۲۸ دیماه ۸۷