و این هم پنجمین وبلاگم و اولین فتوبلاگم .. مرسی از شیدی گلم که معرفیش کرد بهم ... جالب و حرفه ایه .. باید یه دوربین بخرم دیگه و کمی تئوری عکاسی بخونم .. اینطور آماتور نمیشه ادامه داد ! یک دنیا و یک لذته !
اندامهایی که محکوم به خیانتند چگونه اینسان پر از شور و شوق زندگی اند؟ این جمله رو جایی به اشتباه به این صورت خوندم ! تعجبم از معناش وقتی که فهمیدم اشتباه خوندم چقدر بیشتر شد !
مرز پارکی که همیشه تا یه جائیش می رفتیم و می نشستیم رو رد می کنم .. از اون پیچ رد میشم . انگار یک دنیای دیگه ست .. از مرزها رد میشم و به دلهره ی ناباورانه ای تن میدم که با هر چه کوچکتر شدن نیمکت بیشتر میشه .. به ناگاه یاد خاطره ی مرزهای کودکیم می افتم . نانوایی لواش تنوری ! میدون هفت تیر .. خاطره ی چتر و باشگاه! همه شون زنده میشن و از جلوی چشمام می گذرند .. حریم کودکی من و شهری که مدتهاست ازش عبور کردم .. حالا دیگه تهران هم کوچک و آزارنده شده !! لذت گذر از مرزها و بی ریشه گی ! لذت آزادی و بریدن از قیدها و ریشه ها و زنجیرها .. من دارم می رسم .. و مثل هر زایمانی درد داره ! نه سرکوبش می کنم و نه درگیرش می مونم .. نقدش می کنم، می شناسمش و رهایش می کنم !
Song : The Same River
Album : Out Of Myself
Artist : River Side
Year : 2003
Genre : Progressive Metal
خب این رو فعلاً به عنوان آخرین کار از این گروه داشته باشید .. بعد از این چند تا کار از گروه های دیگه معرفی خواهم کرد .. به تجربه دیدم که برای کسانی که راک و متال گوش نمی کنند دقیقاً اونجایی که آهنگ اوج می گیره و برای من نهایت زیبایی و لذته برای اونها خشن و آزارنده و نامطلوبه .. و حق هم میدم بهشون .. امریه که در صورت مداومت و البته نزدیک بودن با کسانی که بتونند آهنگ و اون سبک رو رمز گشایی کنند می تونه تغییر کنه و به لذت بدل بشه .. شاید برای خیلی ها با انگیزه های مختلف اعم از تخلیه یا همذات پنداری با نوازنده یا به خاطر مفهوم شعری یا زیبایی موسیقیایی این تمایل و علاقه ی دور از تاریخچه و گذشته ی شنیداری و موسیقیایی فرهنگ و جامعه ی فسیل شده ی پوسیده ی ما !! ایجاد بشه و شکل بگیره .. در هر صورت فکر می کنم حتی بعد از آغاز و پیدایش مراحلی داره .. همونطور که چندی پیش روی یکی از کارهای زیبای استیون ویلسون که به زودی باید ستایش نامه ای براش بنویسم من و آرمان قصد داشتیم بخشی از اون رو به خاطر شلوغی و ریتم تندش حذف کنیم از کل آهنگ و جالب اینکه چندی پیش دو نفری در اوج هایپری توی خیابون به این قضیه اشاره کردیم که امروز داریم دقیقاً از همون بخش لذت بی همتایی می بریم ... خب به نظر می رسه این سایت عکس آزاد شده باشه ... برم ببینم چه خبره !!
Song : Schizophernic Prayer
Album : Rapid Eye Movement
Artist : River Side
Year : 2007
Genre : Progressive Metal
یکی دو تا کار دیگه از این گروه مونده به عنوان کارهای تاپش .. بعدش میرم روی یه گروه دیگه .. چون فکر می کنم گروه به گروه معرفی کنم بهتر باشه ...
چند تا نکته ی دیگه .. اول اینکه توصیه می کنم با هدفون گوش کنید این کارها رو .. با یک هدفون خوب که جزئیات و تفکیک صداها و سازها رو بهتر بشنوید .. و صد البته لذت بردن از یه آهنگ به عوامل زیاد دیگری هم بستگی داره .. به محیط و شرایط روحی و قطعاً عامل همیشگی آشنایی و توانایی شنونده در درک و هضم و لذت بردن از سبک راک .. از صدای گیتار .. صدایی که منو به اوج و در واقع ارگاسم روحی می رسونه ! این آهنگ یکی از زیباترین خاطراتمو با خودش داره .. توی جنگل های دو هزار روی یه فاز خاصی بودیم که این یکی رو نمی تونم بگم چی بود ! که ایمان با این کار سورپرایزم کرد ... یادش بخیر کنار اون رودخونه .. مثل اسمش به مانند یک پرستنده ی شیزوفرنیک ( در واقع عین همه ی Prayer ها ! ) با طبیعت به فضای توهمی و فکری انسان های پیشین ( با تئوری جولیان جینز در خاستگاه آگاهی ) رفتم ... با طبیعت به دل طبیعت .. در مورد کارکرد و نقش این تجربه و استفاده من از اون و نقدم به اون حرفهای زیادی دارم که گذاشتم چند تا بحث و خوندن یک کتاب رو پشت سر بذارم تا منسجم ارائه ش کنم ... اگه موفق بشم شاید یک کار بزرگ و جدیدی کرده باشم .. فعلاً همین که یکی پشت در منتظره !
Song : The Curtain Falls
Album : Out Of Myself
Artist : River Side
Year : 2003
Genre : Progressive Metal
در مورد آهنگهایی که انتخاب می کنم گاه فکر می کنم بعضی از توضیحات لازمه ... نکته ای که در تمرین شنیدن بهش رسیدم این بود که لذت خیلی از آهنگها رو بعد از چندین و چندبار شنیدن و آشنایی با فراز و فرودش می تونید درک کنید ... متأسفانه هنوز مجهز به زبان و تئوری موسیقی نشدم و از زبان و خوانش شخصی خودم استفاده می کنم .. موضوع اینه که بارها شده که آهنگی رو جایی پخش کردم دیدم وسطش یکی حرف می زنه یکی نظر میده و یکی چه می دونم هزار کار دیگه ! اوایل کلی مغموم و مأیوس می شدم تا این اواخر به این نتیجه رسیدم که اکثر آدمها اون هم تو این جامعه هیچ وقت تمرین شنیدن نداشتند .. فکر می کنید چند درصد در کودکی موسیقی کلاسیک شنیدند که حتی اگه تئوری و دانش و درک تحصیلی موسیقی هم نداشته باشند گوش آشنا با موسیقی های پلی فونیک و هارمونیک رو داشته باشند .. علت این نوع برخورد با موسیقی بحث مفصلی به نظرم در زمینه ی مصرف گرایی داره که ریشه های روانی و اجتماعیشو به کنار بذاریم ربط بیشترش رو به مزخرفات و چرندیاتی میدم که هر روزه به انتخاب یا اجبار دارند گوش می کنند ! در برابر موسیقی منفعلند و هرگز به فاعلیت و آفرینش و تفکر در اون نمی رسند ! اگه دست من بود در عرصه ی هنر کم مایل به دیکتاتوری نبودم ! طولانی شد .. بقیه شو در هایپرر های بعدی میگم ...
Song : Second Life Syndrome
Album : Second Life Syndrome
Artist : River Side
Year : 2005
Genre : Progressive Metal
یه کم بریم سراغ ریور ساید .. حالا که تو این ایران تخمی هر روز یه سایت فیلتر میشه و سایت Tinypic که عکس هامو روش آپلود می کردم فیلتر شده و نمی تونم هایپر عکس بذارم یه کم هایپرر معرفی کنم .. کارهای این گروه رو باید با هم گوش کنید که خوب حرفش رو بزنه ! و واقعاً گروه قدرتمندیه .. این آهنگش حدوداً 16 دقیقه میشه .. آهنگ های انرژیکی داره و در واقع فضای سایکودلیک نداره کارهاش .. همین دیگه من برم رنگ بازی !
Song : Loose Heart
Album : Out Of Myself
Artist : River Side
Year : 2003
Genre : Progressive Metal
این آهنگ امشب دیوونه م کرد .. چکار که نمی کنه این ریور ساید .. اینقدر آهنگ های خوب دیگه داره که میگم بعداً .. فقط چه تصاویری با این آهنگ داشتم .. به جرأت می تونم بگم این آهنگ « آدمو خالی می کنه میزاره ... » ... نه درست بخون .. مکث کن .. آدمو خالی می ککککنه میزاره ... دقیقاً با همین کیفیت .. همین کارو می کنه .. و ادامه ش بده .. میزاره ... و بعد روی سه نقطه بلغز و رها شو .. به این میگن سرایت هایپری به متن .. سرایت بی قیدی رها و آزاد در بودن ! به متن ... میشه متن هایپری ... ببین چطور یه کلمه ی خالی ِ خالی معنا رو دگرگون می کنه در امپراطوری کلمات بر فضای ذهنی دیالوگ ؟؟! من هایپرم ؟؟ این اولین متن در زمان هایپریه ! تسری هایپری به زمان خلق و تولد .. به زودی باید متنی بنویسم در مورد نگاه و تفکر و روش و تحلیل من بر این تجربه و دوران .. نقد و نگاهی به عاریه از تحلیل امین قضایی بزرگ و استفاده از سنجش جایگاه رویکرد ها در بستر سه لایه ی هستی شناسی و معرفت شناسی و جامعه شناسی ... فلش بک ما و برداشتن ساختار و باور و تفکر جامعه شناختی حاکم بر اذهان جامعه که تعاریف بودن(جاودانه گی در الگوی امین) و زیبایی و سعادت و حقیقت رو در جامعه می سازه و چهار دیواری و یا در تعبیری دیگر راه و مسیر و نحوه ی زندگی تون رو می سازه !! حرف زیاد دارم و دستم پره ! بر می گردم !
Song : Lights
Album : Lights
Artist :Archive
Year : 2006
گروه متفاوت و قوی ایه و با یه سرچ به همین نامها فکر می کنم کارهای جالبی ازش پیدا خواهید کرد .. چند تا آهنگ خیلی خوب داره که بعداً معرفی می کنم . این آهنگش طولانیه و از همون دست کارهایی که میگم نیاز به یک گوش آشنا به موسیقی راک داره . ما که لذت ها برده ایم !
یادتونه متنی نوشته بودم در مورد اینکه اگر این هایپریک نوشتن ها تبدیل به کار بشن چه تبعاتی تحمیل میشه به فضاش و ... اینبار به آرمان یه ایده دادم که تصور کن ما دو تا وبلاگ داریم و برای جلب نظر خوانندگانمون هربار سعی می کنیم که هر کس هایپریک های خفن تر و ناب تری بزنه .. اون وقت فاز کل کل پیش میاد و حتی روی فازهای خوب همدیگه از قصد نویز میندازیم و فاز ان میدیم و ... چقدر خندیدیم با تصویر کردن حالات دو طرف در این تقابل ! یاد اون انیمیشن پیکسار افتادم .. همون کل کل دو تا نوازنده در میدون اصلی شهر برای بهتر نواختن و گرفتن یک سکه ی دختر بچه ای که ...
حالا که از فاز خنده گفتم که یکی از دوست داشتنی ترین و باحال ترین فازهای هایپریه یادم افتاد که از شبی بگم که دو نفری تو اون هوای سرد بهمن ماه بود یا اسفند ، ساعت 2-3 صبح تو خیابونها قدم می زدیم و تابلوی یک نوشت افزار فروشی ! چه سوژه ی خنده ای شد برامون .. دوباره گفتنش اصلاً اون لذت رو نداره ولی جریان این بود که از صبح قرار بود یه خودکار سفارشی به رنگ خاصی بخریم که نشده بود . شروع و شکل گیری پله به پله ش جالبترش می کرد . اول تابلو رو دیدیم .. بعد با خنده یکی از هدفون هامونو برداشتیم و گفتیم بریم زنگ بزنیم مثلاً که ( این یک جمله رو که بعدها هی تکرار میشد با صدای خاصی که مختص یه آدم خنگ و سمج و مصمم بود می گفتیم که توی این متون بی جان و بی آوا نمیشه ساختش ! ) آقا ! این مغازه مال شماست ؟ و به ساعت نگاه کردیم و اون سکوت .. و قصه رو ادامه دادیم که طرف ( نیاز به شخصیت پردازیشه تا خوب بتونید طرف رو تصور کنید ) دونه دونه ی زنگها رو میزنه و همه رو از خواب بیدار می کنه با اون صدای خروسک گرفته ی مسخره ش و اون بی خیالیش که متوجه نبود چکار داره می کنه و ... اون هم به خاطر یه دونه خودکار صورتی !! خلاصه هر کی بیدار دم پنجره نشسته بود دو تا پسر خوشحال رو دیده که نیمه های شب قدم می زدند و آهنگ گوش می کردند و قاه قاه و از ته دل می خندیدند ... یاد یه کاراکتر خیالی کمیک دیگه ای افتادم که وقتهایی که پنهانی دم پنجره سیگار می کشیدیم به عنوان یک همسایه ی خنگ ِ دست و پا چلفتی ساخته بودیمش . شکل گیری هویتش و داستان های متعددی که هر بار بر حسب اتفاق ایجاد می شدند و رابطه ش با زنش که از گند زدن های این مرد بی عرضه ی همیشه هیجان زده کلافه شده بود و نوع برخوردهای ما باهاش و اشتباهات خنده دارش که بیشتر به خاطر خیرخواهیش اتفاق می افتاد و دزد و آتش و ... جزئیات داستانی بامزه ایه که هر کدومشون شرف داره به صد تا از این مزخرفات و اراجیف مبتذل تلویزیونی که اکثراً هر شب دارند می بلعند !! بگذریم!
راستی چه هایپریه این شاملو .. توی هایپری باور کنید درک دیگری ازش خواهید داشت و مبهوت قدرت این مرد می مونید ! چه زیبا و با شکوه بافتار ساده ی فضای ذهنیمو به سخره می گیره !!
تهران - اسفند 87
شیدرخ را نیز به گردش هایپری می بریم
تهران - کوهسار - فروردین 88
... و تو همچنان در غیابت تکرار می شوی ...
Song : Human
Album : Felt Mountain
Artist : Goldfrapp
چند روزه که بعد از یک اتفاق در بستر پر تلاطم یک دوران مهم شاید بیش از صد بار این آهنگ رو گوش کردم و بابت این لذت و آرامش بیکران مرفینی ! از نوید عزیزم ممنونم .. بی نظیری تو پسر ..
خیابون کارگر رو از سر جلال بر عکس و سر پایینی می دوم .. خیلی وقته انگار ندوییدم! بارون نم نم می باره .. کف زمین داره خیس میشه .. با موزیکی از Cold Play خاطره اون روزی رو که با هم همین مسیر رو خسته و کوفته با خنده طی می کردیم رو بر عکس مرور می کنم .. وضوح تصاویر و اتفاقات باور نکردنیه .. عکس العمل هامون به مغازه ها و اون مغازه آب میوه ای که واستادیم و یه چیزی خوردیم .. با اینکه از اوضاع بد جسمی و زود به نفس نفس افتادنم شاکیم ولی می خندم و یه حس خوبی دارم .. چند جا به خاطر سرعتم و لیزی زمین میرم تو بغل مردم و با تعویض پا رد میشم از کنارشون .. یک بازی ذهنی خنده داری تو ذهنم شکل می گیره .. اختیار چهره و حالات مردم رو در کنترل خود خواسته ای می گیرم و هر کدومو که می خوام به خنده میندازم .. بیشترش می کنم ، اونقدر که پیچ و تاب بخورن بعضی ها ! یا حواسشون نباشه و بخندن .. گاهی گریه ، گاهی خنده !! .. یکی رو مجبور به ایفای یک نقش تئاتری می کنم .. به یکی با همون سرعت نگاه می کنم و هوس می کنم 7-8 تا عطسه آبدار آبرو بر بکنه و می خندم بهش !! دیگه دارم دیوانه میشم و رد می کنم ! بازی انعطاف پذیر و بامزه ایه .. در آوردن لباس آدمها و خلق و تصور روابط جنسی شون .. هزار و یک ایده رو میشه روی این همه آدم پیاده کرد .. فقط کمی ذهن خلاق و سوژه ساز و با حوصله می خواد .. خلاصه یه جورایی با زبان بند آمده و صورت سیاه شده !! میرسم به نوید !
راستی چندی پیش احساس می کردم گنجایش مغزیم بیشتر شده ! در واقع یک خلاً در فضای مغزم احساس کردم که می خواستم پرش کنم ... با هر چیزی !! این چه معنی میده ؟!!