هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپریک ۸

خواب های این چند مدتم اونقدر عمیق بودن که در بیداری با هر اتفاقیو و هر جا می تونم ردشو پیدا و بازسازی کنم . این حس های تجربه شده ی متعدد روزانه ... معناها تغییر کردن و چه حجم بیکرانی از لذت رو من از موسیقی و پاییز و این برگه های خشک بودار تی اچ سی ساختم و بردم ... ویدهای بیکرانگی ... 5شنبه های ارسی تبدیل شد به کوچه - پارک های متروک و سرفه های خشک شدید و از بالای میرزای شیرازی قل خوردن تا کریم خان و سفر پر لذت در ویترین‌های متنوع بابا نوئلی و کاج کریسمس و برفیش .. ویترین‌های شکلاتی .. دریچه‌ای به کودک زیبا و آروم کافه-من ارمنی .... تبدیل شد به فیلم گرفتن یک مرد غریبه ، پشت آب نما ، از رقص دخترک صورتی بر تاب .. حرکت های دو ضرب باله وار دخترک تاب سوار بر زمین و پرش خواب گونه‌ش ... 15 سال بعد در کافه‌ای می بینیش و ... من می خوام با همه ی آهنگهای دنیا برقصم .. با همه‌ی آهنگهای زیبای دنیا که هر بار از شوق کشف کردنشون یکبار دیگه متولد میشم... من اونقدر ذوق و انرژی دارم که می خوام همه‌ی آهنگارو به تصویر در بیارم ... به طور بی سابقه‌ای کنجکاو درون و پیچیدگی‌ها و لذت‌ها و توانایی‌های انسان و مراوده‌های اجتماعی شدم!  

 

۲۰ آذر ۸۷

هایپریک ۷

در یک غروب به افق نگاه می کنم ... دو کوه کنار هم با بک گراند یک آسمان سفید ... دو حجم برآمده ی گرد به رنگ قهوه ای سوخته ... هزار تصویر رو در خودش جا میده ! و سایه های انسانی کوچکی که بین اون دو می رقصند ... با این آهنگ می رقصند ... در سکوت سرد همین غروب ...به سمت قله می خزم تا با فتحش به دنیا و حس دیگری قدم بذارم ...     

 

۲۰ آذر ۸۷

هایپرعکس ۳

 

 

میرزای شیرازی - ۷ دی ۸۷

هایپریک ۶

کویر بدرود ... پوزخند طبیعت رو در مواقع اشتباهت شنیدی ؟ دیدی ؟ امشب توی کافه سیاه سپید گره خورده در یک آهنگ و لای دود یک متن خوندم : چقدر تلخ است وقتی انتظار معجزه ای را می کشی ولی همه چیز سیر طبیعی خویش را طی می کند . تنها من و تو می مانیم .. اندام خویش را پذیرای باد کن ...   

 

۲۰ آذر ۸۷

هایپرعکس ۲

  

 بام تهران-ولنجک- دی ماه ۸۷

هایپریک ۵

تا طوفان تموم نشده متوجه خرابی هاش نیستی ... اونقدر محو قدرتشی که نمی فهمی چه ویرانی و رسوایی ای به بار اومده ! همه بیرون طوفان نظاره گرند ! مثل حملات صرع ... رعشه ... پیچش های ترسناک تو و نگاه های ترس و تعجب و گاه نفرت اطرافیانی که هرگز داخل نمیان و تو همونها رو در اون لحظه می بینی ... می چرخه و می چرخه و می پیچونه تا آروم بشه ! 

 

۲۰ آذر ۸۷

هایپرعکس ۱

 

 

بام تهران - دی ۸۷

هایپریک ۴

 تا تو در اتاق خوابت مچاله شدی و به خواب پناه بردی لذت هام هرگز کامل نمیشه !!!   

 

۱۴ آذر ۸۷

هایپریک ۳

خودتو زیر نگاه سنگین و خسته ی من بر کف پیاده رو ، جمع نکن ! عاشقت میشما !!  

 

۱۴ آذر ۸۷

هایپریک ۲

 No Reason To Live ! No Reason To Die !   

با این آهنگ ( از گروه بی پایان و شاهکار  Porcupine tree ) چه فضاهایی رو تجربه کردم ... یک بار در کویر بدون هیچ چیز دیگه ای .. کویر مطلق و ماسه ها و آفتاب ... با اون گستره و یکنواختی و تکرار مصرانه ی ریگ بر زمین !   اولین تصویرش هم زمانی که اطلاعی از نامش نداشتم تصویر دیالوگ مرگ و زندگی بود به نمایندگی دو ساز و دیالوگ عمیق و پر معنا و پر فراز و نشیب توصیف ناپذیرشون ... تلاش زندگی برای مجاب کردن مرگ ! و در تصویر دیگری فضای یک دادگاه بود که مرگ، دادستان بود و زندگی وکیل مدافع ! حرکت آروم دفاعیات و سخنرانی هاشون ادامه پیدا می کنه تا با حرکت به رقص تبدیل میشه رقصی از امواج .. تصاویر و حرکت های مبهم و زیبا .. به طرز مجنون کننده ای زیبا ... رقص سپید و محو زندگی بر زمین کشیده میشه و به زجه و ناله می رسه و تصویر از روی زمین ، از رقص سپید می گذره و به جایگاه هیئت منصفه می رسه، موجوداتی با چهره های تار و محو و بی احساس ... پدران مخوف !! و ... دیگه یادم نمیاد چی شد ! 

  

۱۴ آذر ۸۷

هایپریک ۱

یک صفحه ی سوراخدار رول مانند که با شیب ملایمی به پایین می چرخه میاد به ذهنم ... از بالا هر از چند گاهی چند تا گوی کوچیک می افتند و روی رول حرکت می کنند . رول به سمت چپ و راست نوسانات آروم و گاه تندی هم داره که در نتیجه گوی ها مواج حرکت می کنند و به همدیگه می خورن و دور میشن ! در مسیر حرکت گوی ها از وقت افتادنشون و طی مسیر از جرم رول می گیرند و بزرگتر میشن ... در این حین بعضی گوی ها در مراحل مختلف داخل سوراخهای دوار می افتند بعضی ها که از سوراخ رد میشن از دور خارج میشن و به یک فضای تیره ی زنگ زده ی مخوف می افتند که یک تلی از این گوی ها به رنگ قهوه ای سوخته ی زنگار زده روی هم تلنبار شدن ... بعضی هستند که از سوراخ رد نمیشن و در اون گیر می کنند .. اینها گاه با ضربه ی چند تا گوی از پشت از جا در میارن و ادامه میدن و بعضی هاشون هم در نمیان و مسیر گویی که بهش بخوره رو منحرف می کنند یعنی حالت و روند حرکتیش رو عوض می کنند ! اینها نمیشه تاوان و بهایی باشه برای پر کردن و کمتر کردن این چاله ها ؟ بعضی ها به محض افتادن به طرز مفهوماْ خنده داری ! توی یک سوراخ می افتند و رد میشن و هیچ حرکتی روی رول نمی کنند و جالب هم می تونه باشه که یک گوی از ابتدا داخل یک سوراخ گیر کنه ! تا بزرگتر شه که یا خارج میشه یا همینطور می مونه !! طول این رول گردان به اندازه ی آخرین مسافتیه که یک گوی طی کرده تا در گودال افتاده ! حالا بشین و به حرکت گوی ها نگاه کن و زندگی و داستان بساز و موسیقی گوش کن ... موسیقی ... موسیقی ... مری وانا ! مر وانا ...  

 

۱۴ آذر ۸۷