هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپرر ۰۴

Song : el amanecer reflejado

Album : LOFI

 Artist : bosques de mi mente

 

این آهنگ همونیه که به اشتباه در یکی از هایپریک هام به نام دیگری از گروه دیگری معرفیش کرده بودم .. همون آهنگی که گفتم سر و صدای شهر و ماشینها در پیش زمینه اش هست و اون تجربه ی زندگی دوگانه رو در حالت هایپریم باهاش تجربه کردم . کار جالبیه ...

هایپر عکس ۳۵

 

 

شهسوار - بهمن ماه ۸۷ 

اینم یه سری دیگه از عکس هاش ... 

 

 

 

چه هایپریکی در اون تنهایی روی این تخته سنگ داشتم ! نمی دونم چرا توی این درگیری ها وقت نوشتنش نمی رسه ! حیفه .. دیر شه می سوزه !

 

 

هایپرر ۰۳

یکی از آهنگ هایی که بارها روش مفهوم پردازی کردم ... کار زیبایی که پیشنهاد می کنم کل آلبومش رو گوش کنید .. خاطرات زیبایی با این آهنگ دارم ... 

 

Song : The Longest Night

Album : Enlightened False Consciousness

 Artist : French Teen Idol

هایپر عکس ۳۴

 

 

بهمن ۸۷ - تهران - شهرک مخابرات 

زمستونم رفت و یک سال گذشت .. یک سال مهم و پر تجربه و دستاورد ... 

 

 

 

بس که درگیر مسایل و مشکلاتی بودم هنوز وقت نشده که هایپریک هامو بنویسم و البته نگاه انتقادی جدیدم به این مقوله رو که بعد از دوران شگفتی اولیه انتظارش رو داشتم ...

هایپر عکس ۳۳

 

 

بام تهران - دی ماه ۸۷

هایپر عکس ۳۲

 

 

تهران-پارک طالقانی-اسفند ۸۷ 

یه عصر خاطره انگیز و پر خنده ! 

 

 

 

پارک طالقانی هم تسخیر شد !

هایپرر ۰۲

 این هم دومین آهنگی که همزمان با آهنگ قبلیه اون هایپریک اولم رو ساختند ... کل این آلبوم که انگار تنها آلبوم این گروهه هنوز رو به همراه اون کلیپش که در همون متن وبلاگ نبش گذاشتمش رو پیشنهاد می کنم ... در ضمن مایل بودم به هایپریک هام نمره بدین .. مایلم گرید بندی شون کنم ... 

Song : Eternal Jellyfish Ballet

Album : Tales And Dreams 

 Artist : Kwoon 

Year : 2006

هایپرر ۰۱

این اولین هایپرریه که میزارم و تو این مدت تکلیفم با این بخش روشن نشد آخر ! چون هایپرر تعریف گسترده ای داره برام و شامل خیلی چیزها میشه که تصور هم شاید نتونید بکنید .. ولی فعلاً برای شروع کار می خوام موزیک های بی نظیری که متعلق به دنیای جدید شنیداری ام هستند رو بدون لینک دانلود ( چون حوصله شو ندارم!) براتون بذارم .. خودتون در صورت تمایل زحمت بکشید پیدا کنید . حتماً گوش کنید . برای اولین کار با اطمینان خاطر به آهنگی اشاره می کنم که در اولین هایپریکم که در این وبلاگ نیست و در نبش گذاشتمش و ورود من به فضای هایپریک ها بود معرفیش کردم .. کاری از گروه متفاوت Kwoon ... کاری اونقدر سایکودلیک که با قدرت من رو به عمق فضای معنایی و تصاویری و توهمی ویدهای بیکرانه برد و دنیای دیگری رو برام آغاز کرد ...

 

Song : The Beast  

Album : Tales And Dreams 

 Artist : Kwoon 

Year : 2006

هایپر عکس ۳۱

 

 

غروب کنار دریای سنگی شهسوار - اواخر بهمن ماه ۸۷ 

هنوز موندم که اون شیئی که می درخشه چی بود ؟ با اون خط قرمز !

گپی چند با خوانندگان علاقه مند

یک متن خارج از این سه دسته بندی دارم می نویسم چون احساس کردم نیازه که این توضیح حتماْ داده بشه ... مخاطب حرفم کسانی اند که با خوندن این وبلاگ و هایپریک ها به نوعی کنجکاو و علاقه مند تجربه ی مستقیم اون هستند و اگر چنین چیزی پیش بیاد فکر می کنم مسئولم که توضیحاتی رو بنا به «تجربه و شناخت شخصی» ام بدم.  

باید بدونید که قبل از هر تجربه ای در این وادی نیازمند مطالعه و استفاده از تجربه ی افراد مجرب در اون زمینه هستید . بعد از کسب آگاهی و روشن کردن هدف و انگیزه تون از این کار ، مسایلی چون شرایط روحی و شخصی تون در اون لحظه و نیز فضای بیرونی و عوامل جانبی و کمک کننده مطرح اند که باید با تجربه انتخاب بشن تا شرایط برای یک سفر کوتاه مدت خوشایند و سازنده رو داشته باشین .. چیزی که گوش می کنید ( که حتماْ نیازه !) و چیزی که می خورید و جایی که هستید کاملاْ اثرگذار و تعیین کننده ست .. برای وید بر خلاف فاز مرفین باید بدونید که مقوله ای کاملاْ بیرونی و اکتیوه .. انرژی زیادی تخلیه می کنه که اگه در فضای بسته تجربه بشه نیاز به کنترل و آشنایی بالایی داره تا به تجربه ی بدی منجر نشه به خصوص که حدوداْ ۴-۵ ساعت (آمار به عددهای بیشتری اشاره می کنند) هایپری رو در هر بار به طور ممتد خواهید داشت و اگر مسلط نباشید زمان کافی برای لو رفتن و اشتباه کردن هست! البته اگه قبلش نشانه ی سرخی چشمتون رو بر طرف کرده باشین!   

تجربه ی من در مورد فازها و در واقع نوع و زاویه و نحوه ی مواجهه با این پدیده اونها رو به دو دسته تقسیم می کنه .. یکی فاز درونیه که در فضای ذهنیت و بی ارتباط با اشیاء و ابژه های بیرونی اتفاق می افته و کاملاْ از جسمت به درونه .. تقریباْ در حالاتی مثل ریلکسیشن .. چشمان بسته .. فضای آروم و موزیک آروم و بی تنش .. که نظر به تجربه ی شخصیم مختص فاز مرفینه و البته فِسی های آخر وید ( مرحله ی فرود نهایی هایپری) که زیبا و منحصر به فرد هستند. فاز دوم که مختص تی اچ سی و آمفتامین و در نهایتش اسیده فاز از جسم به بیرونه .. فازیه که کاملاْ با طبیعت و ابژه ها و تصاویر بیرونی در ارتباطه و در این فضا به خلاقیت و زایش و لذت و معنا می رسه، رنگ، طبیعت، نور، صدا، طعم، بو و ... که بسته به حالتون و محیطتون ریتم و سرعت موزیک و حرکت و رفتارتون هم تعیین میشه ... 

در هر صورت پیشنهاد می کنم با یک فرد با تجربه - در صورتی که تمایل دارید - اقدام به این امر کنید تا بکر و ناب و بی خطر باشه چون تا یک دوره ی طولانی شما به دنبال اثراتش حرکت می کنید و آنچنان تحت کنترل و خواست شما نیست تا یاد بگیرید .. جالبه که بدونید تا اونجایی که من شنیدم و خوندم حالات به اصطلاح اُوِر دوز انگار نداشته و آمار تصادفات روی وید خیلی خیلی کم گزارش شده ... خلاصه، حرفها و نکته های زیادیه که اینجا نه میشه خیلی بازش کرد و نه حوصله ش هست .. متأسفانه منابع فارسی در اینترنت جدای چند نکته ی کلی به غایت دور از واقعیت و ضعیف و بی محتواست. 

اون چیزی که این مدت متوجه شدیم اینه که خیلی ها ، در واقع اکثر اونهایی که از این مواد استفاده می کردند و می کنند و دیدیم ، بعد زیبایی شناسی و معنا آفرینی وید رو درک نکردند و به تعبیر ما نهایتاْ فاز مستی رو باهاش می گیرند .. کمی پر حرفی و خوشی و گذروندن لحظه(البته شاید در سطح فرهنگی و اجتماعی غیر مولد از منظر هنری! چرا که در دنیای هنر همیشه خالق اثرات و تولیدات فوق العاده غنی و ناب و بی همتایی شده که جاودانه مونده چه در موسیقی چه ادبیات و چه نقاشی و گرافیک و ...) ولی در این ارتباط مسأله ی مهمی مطرح میشه که یکی از تجربه ها و در واقع هشدارهای کلیدی فضای این تجربه هاست .. اون هم عادت ، اعتیاد و دنیای بدون هایپرر ها ! اگر از ابتدا آگاه باشی که در حین تجربه، رفتار و فرآیند لذتی که موجد شادی و هیجان و به قول بچه اسیدها ! روال شدن همه چی شده رو خوب بشناسی که در غیاب اون و در حالت عادی بتونی بازسازیش کنی و اونو به یک درک و رفتار بدل کنی بهترین پیش گیری رو کردی و در واقع برنده ی میدانی و ترسی از سیاهی و پوچی و تلخی و بی رنگ و صدا و مزه شدن دنیا در غیاب ویدهای بیکرانه نداری .. این بالاترین و بهترین و مفیدترین تجربه ایه که می تونم بهتون منتقل کنم که بسیار باعث نومیدی و یأس و سیاهی ناشی از ابعاد اعتیاد این پدیده بوده .. چرا که اعتیاد مثل یک دوپینگ لحظات خوشی رو به خیلی ها نشون میده ولی در واقع کارکرد اصلیش دور کردن فرد از مسأله اش و پنهان کردن یا کمرنگ کردن و یا فراموشی واقعیت آزارنده و مشکل ساز زندگیشه و با این پیشنهاد من که نیازمند خودآگاهی و شناخت بالایی از انسان و هستی و پدیده هاست در مواجهه با واقعیت های همیشه ملموس و موجود زندگیتون به مشکل بر نخواهید خورد ! ناگفته نمونه که فضای ادراک و شناخت شما متأثر از مبنای عقیدتی و باورها و نظریه ی شناخت تان از انسان و هستی ست .. بسیار دیده ایم که برای معتقدین به متافیزیک چه بسیار مؤید و باز تولید کننده ی توهمات و به واقع خرافات متافیزیکشون بوده .. وقتی همه ی این ادراکات خارج از روال و مسیر عادی شناخت مون از پدیده ها رو هم فیزیولوژیک و بیو شیمیایی ببینی به این بی راهه ی تاریک غلط انداز نخواهید رفت! البته طبعاْ بخش دیگرش اعتیاد جسمی ست که حتماْ نیازمند مشاوره و مطالعه ست ولی لذت هایی که این روزها و این دوران بردم و تغییرات شگرفی که در شخصیت و دنیا و رفتار و نگاهم دیدم باعث میشه که نخوام مخالفتی بکنم با این تجربه برای دیگران .. تنها نگرانی و هشدارم به نحوه و چگونگی این تجربه ست و اینکه فکر می کنم می تونه برای بعضی ها به خاطر شرایطشون مناسب نباشه .. در آینده از فازها و فضاهای دیگری خواهم گفت که خودم بسیار کنجکاو تجربه شون هستم .. در ضمن اونقدر هایپریک هام زیاد شدند که فکر می کنم نمی رسم بنویسمشون .. اونم من بی حوصله ی راحت طلب !

هایپر عکس ۳۰

  

 

کنار دریای شهسوار - بهمن ماه ۸۷ - درخت اکالیپتوس و ...

هایپر عکس ۲۹

 

 

شهسوار - بهمن ماه ۸۷ - اسمشو چی میشه گذاشت؟ 

 

هایپریک 37

عصر یکی از روزهایی که شهسوار بودیم تصمیم گرفتیم بریم دوهزار .. اومدم خونه که چیزی رو بردارم .. غروب بود .. خونه مثل اکثر دفعاتش ساکت و خاموش بود .. پدر رو در هال ، کنار بخاری دیدم که روی زمین دراز کشیده و خوابش برده ! مثل کودکی هام سعی کردم سر و صدایی نکنم و با باریکه ی نور آباژور ِ همیشه ناظر، کارمو انجام دادم .. دم در هال برگشتم و به صورتش نگاه کردم .. گنگ و منجمد ، بیرون اومدم .. توی راه درگیر گذشته و خاطره و تکرار و ابعاد مکرر متفاوتش بودم که بالاخره طبیعت به یاری وید شروع به صحبت کرد .. پشت به یک دیواره ی سنگی ، رو به کوه های بلند و تاریک و نیمه برفی در ارتفاع رهایی نشستیم ..  

 

به دره ی خاموش نگاه می کنم و آهنگ The Longest Night از French Teen Idol رو گوش می کنم .. سکوت و سرمایی که کمتر شده به گرمای درونم فایق بشه توی پس زمینه اند! نگاهم در طبیعت و تصاویر می چرخه که اتفاق موعود می افته ! یک موجود خیالی از دل کوه بلند و تاریک نزدیک به سطح برفی اون، پرواز می کنه و به سمت من میاد ... اندامش کمی شبیه پری های دریاییه ولی به سیمرغ شبیه تره ! میاد و جلوی من در سراشیبی دره ی زیر پای من می نشینه و نگام می کنه .. تم و طعم نگاه آشنای شیدی رو توش می بینم .. با اشاره ی چشماش رو پشتش سوار میشم و پرواز می کنه به سمت دره ی خاموش .. به گردنش چسبیدم و باد به صورتم می خوره .. حس سبکی پاهات و ارتفاع دلچسب هرگز تجربه نشده ! به نزدیکی های دره ی کنار رودخونه ای که از وسط کوه ها می گذره می رسم و به خونه ها نگاه می کنم .. از کنار هر خونه ای که رد میشیم سرم رو نزدیک پنجره ش می کنم و یا چیزی میگم یا با نور جادویی اون موجود چیزی رو به درون خونه میندازم که باعث میشه چراغهای خونه روشن شه و نمای خونه از پنجره، رنگی و پر نور بشه و بچه ها رو با لباس های شاد و رنگی شون در حال پریدن و ذوق کردن و شادی می بینم و دو نفری لبخند می زنیم .. با یک خبر ، با یک هدیه ، با یک ایده و پیشنهاد .. فاز بابانوئل بود انگار ! خلاصه این حرکت ممتد و بدون توقف در مسیر بین دو کوه ادامه پیدا می کنه و در دل تاریکی رودی از نور و رقص و صدا رو ایجاد می کنه تا ... تا به خیابون کشاورز می رسم ! خونه ی پدری ! از پشت پنجره به داخل نگاه می کنم .. امید و انتظارم این بار هم به یأس می نشینه و خونه رو تاریک می بینم .. بی سر و صدا داخل میرم .. لامپو روشن نمی کنم .. پدر رو کنار بخاری با حالت همیشگیش زیر باریکه ی نور آباژور همیشه ناظر و ساکت ، می بینم که خوابیده .. پاهام سست میشن ! زورم نمی رسه یا ... ؟ آروم میرم کنارش ، تو بغلش می خوابم .. پری مهربون برفی از پشت پنجره صورتش رو چسبونده به شیشه و پیکر پسری در آغوش پدر رو در تاریکی مطلق خانه در مسیر باریکه ی نور آباژوری که در اتاق خواب روشنه می بینه و آروم گریه می کنه ! آب میشه ! 

 

(شاید این تصویر و یا همون هایپریک جای بیشتری برای کار داشت .. فضا سازی بیشتر .. مفهوم سازی و یا تغییر حس و حالات و نشانه ای تر کردن و زدودنش از سمبل ها و لحظه ها و صحنه های شناخته شده و قبلاً تکرار شده ولی عمداً به این نواقص حتی تن دادم تا ناب بمونه ! بدون هیچ دخالتی! لذتش که نهایتاً قابل انتقال نیست! در ضمن متنی به زودی خواهم نوشت که سخنی ست با مخاطبان و احیاناً علاقه مندان به این تجربه که پیشنهاد می کنم در صورتی که اندکی تمایل به تجربه ی بار اول این مقوله دارند دست نگهدارند و اون متن رو بخونند!! و نیز اینکه به نظر می رسه این فاز رو به پایانه ! چرا که من ازش جلو زدم و اون دنبال منه ! پله ی بعدی رو می بینم! )