هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپریکولوژی

نسخه آزمایشی یک ایده ! دست آوردها و بازنمودها و رخدادهای دنیای هایپری من !

هایپرعکس ۱

 

 

بام تهران - دی ۸۷

هایپریک ۴

 تا تو در اتاق خوابت مچاله شدی و به خواب پناه بردی لذت هام هرگز کامل نمیشه !!!   

 

۱۴ آذر ۸۷

هایپریک ۳

خودتو زیر نگاه سنگین و خسته ی من بر کف پیاده رو ، جمع نکن ! عاشقت میشما !!  

 

۱۴ آذر ۸۷

هایپریک ۲

 No Reason To Live ! No Reason To Die !   

با این آهنگ ( از گروه بی پایان و شاهکار  Porcupine tree ) چه فضاهایی رو تجربه کردم ... یک بار در کویر بدون هیچ چیز دیگه ای .. کویر مطلق و ماسه ها و آفتاب ... با اون گستره و یکنواختی و تکرار مصرانه ی ریگ بر زمین !   اولین تصویرش هم زمانی که اطلاعی از نامش نداشتم تصویر دیالوگ مرگ و زندگی بود به نمایندگی دو ساز و دیالوگ عمیق و پر معنا و پر فراز و نشیب توصیف ناپذیرشون ... تلاش زندگی برای مجاب کردن مرگ ! و در تصویر دیگری فضای یک دادگاه بود که مرگ، دادستان بود و زندگی وکیل مدافع ! حرکت آروم دفاعیات و سخنرانی هاشون ادامه پیدا می کنه تا با حرکت به رقص تبدیل میشه رقصی از امواج .. تصاویر و حرکت های مبهم و زیبا .. به طرز مجنون کننده ای زیبا ... رقص سپید و محو زندگی بر زمین کشیده میشه و به زجه و ناله می رسه و تصویر از روی زمین ، از رقص سپید می گذره و به جایگاه هیئت منصفه می رسه، موجوداتی با چهره های تار و محو و بی احساس ... پدران مخوف !! و ... دیگه یادم نمیاد چی شد ! 

  

۱۴ آذر ۸۷

هایپریک ۱

یک صفحه ی سوراخدار رول مانند که با شیب ملایمی به پایین می چرخه میاد به ذهنم ... از بالا هر از چند گاهی چند تا گوی کوچیک می افتند و روی رول حرکت می کنند . رول به سمت چپ و راست نوسانات آروم و گاه تندی هم داره که در نتیجه گوی ها مواج حرکت می کنند و به همدیگه می خورن و دور میشن ! در مسیر حرکت گوی ها از وقت افتادنشون و طی مسیر از جرم رول می گیرند و بزرگتر میشن ... در این حین بعضی گوی ها در مراحل مختلف داخل سوراخهای دوار می افتند بعضی ها که از سوراخ رد میشن از دور خارج میشن و به یک فضای تیره ی زنگ زده ی مخوف می افتند که یک تلی از این گوی ها به رنگ قهوه ای سوخته ی زنگار زده روی هم تلنبار شدن ... بعضی هستند که از سوراخ رد نمیشن و در اون گیر می کنند .. اینها گاه با ضربه ی چند تا گوی از پشت از جا در میارن و ادامه میدن و بعضی هاشون هم در نمیان و مسیر گویی که بهش بخوره رو منحرف می کنند یعنی حالت و روند حرکتیش رو عوض می کنند ! اینها نمیشه تاوان و بهایی باشه برای پر کردن و کمتر کردن این چاله ها ؟ بعضی ها به محض افتادن به طرز مفهوماْ خنده داری ! توی یک سوراخ می افتند و رد میشن و هیچ حرکتی روی رول نمی کنند و جالب هم می تونه باشه که یک گوی از ابتدا داخل یک سوراخ گیر کنه ! تا بزرگتر شه که یا خارج میشه یا همینطور می مونه !! طول این رول گردان به اندازه ی آخرین مسافتیه که یک گوی طی کرده تا در گودال افتاده ! حالا بشین و به حرکت گوی ها نگاه کن و زندگی و داستان بساز و موسیقی گوش کن ... موسیقی ... موسیقی ... مری وانا ! مر وانا ...  

 

۱۴ آذر ۸۷